خجلم به روی تو ای روزگار
که نیستم با تو من سازگار
تو مرا به غرب کشانی ز مهر
میل شرقم شود، خواستگار
چو به شرق آریم باز
غرب شود برایم، زرنگار
از معشوق که جدایم کنی
کام او طلبم ز کردگار
چو به او رسانیم باز
دوریش کند مرا رستگار
چو جوانم و سالم، همه دم
مال و جاه خواهم ز پرودگار
چو به مال و جاه رسانیم زلطف
پیر گشتم و بیماری، شده ماندگار
این چه حکمت است ای خدای حکیم
که من، اینچنینم ناسازگار

ارسال نظر در مورد شعرگونه