اجل دوباره به خوایم آمد و گفت مرا
چه با خود خواهی آورد از این مهمانسرا
عمری تباه کردی و مالی یافتی
این مال و ملک و جاه نکند سود تو را
بقیه عمر در جنگ بودی با دیگران
جنگی که نبرد راهی جز به ماتمسرا
گفتم اندکی هم علم آموخته ام من
رنجها بردم برای آن ، در این محنت سرا
گفت علمی که ندارد عمل
بماند همینجا ، در این بیداد سرا

ارسال نظر در مورد شعرگونه