فکر کرد بزرگ شده
نه که میش بلکه گرگ شده
گفت می روم تنها
ندارم نیازی به همراه
اینکه هر روز دارم سرویس
فقط خوب برای فیس
خسته شدم از یکنواختی
انگار همه زندیگیتو باختی
بگذارید برم با اتوبوس
از خانه تا خود فردوس
اتوبوسها این روزها خیلی عالیند
خیلی بهتر از سواریند
اینقدر گفت این دخترک
هم ساده هم متلک
راضی شدم من ساده
دیدم حرفام نداره فایده
فرداش، صبح زود، بیدارش کردم
یه خورده هم، نازش کردم
گفتم بیدار شو دختر نازم
که عمرم را برات ببازم
صبح شده عزيز بابا
دختر ناز بابا
صبح شده بايد پاشي
برای مدرسه خوب آماده شی
گفت بابا زود هنوز
خیلی مانده تا بشه روز
بذار يکم من بخوابم
تا تو کلاس من نخوابم
ديشب خيلي خسته بودم
يه خوردهم دل شکسته بودم
امروز صبح ميرم با سرويس
اين يه دفه را پای خودم بنويس
از فردا ميرم با اتوبوس
ديگه نمي کنم خودمو لوس
اين و گفت و ولو شد
آبشو کشيدن چلو شد
ديگه نگفت من ميرم تنها
مي خوام برم بدون همرا
قدر سرويسو او فهميد
طوريکه تو خوابم نمي ديد

راسنش ،دخترم اسرار کرد که با اتوبوس از مدرسه برگردد ، خودش هم مي دانست با اتوبوس به مدرسه رفتن سخت است.


ارسال نظر در مورد شعرگونه