به حج رفتم سال دو هزار
دیدم مردمان هزاران هزار
پیر جوان سیاه سفید
از هر کدام صدها هزار
توی خانه ای میهمان بودند
هم برای شام هم برای ناهار
برای صاحبخانه آورده بودند
بجای کادو فقط قار و قار
نه لباسی به تن نه کفشی بپا
با این وضعیت می دادند شعار
لبیک می گفتند صاحبخانه را
اما گذاشته بودند او را سرکار
دور این خانه فقط می چرخیدند
خانه ای که داشت عمر چند هزار
از این همه هیچکس داخل نشد
صاحبخانه ماند و کلی ناهار

این شعر معکوس شعر عراقی "به طواف کعبه رفتم به درون رهم ندادند ..." است، در اين شعر ميزبان منتظر ميهمان است و همه چيز را تدارک داده و اين ميهان است که به درون خانه نمي آيد.


ارسال نظر در مورد شعرگونه