عینکی می خواهم، زیبا ببیند
هر آنچه خوب باشد، یکجا ببیند
اگر مردم غمگینند و گرسنه
دلهای آنها شاد و سفره هاشان پر غذا ببیند
اگر سدها بی آبند و رودها خشک
آنها را همچو بهاران پر ز آب ببیند
اگر گلها خاردارند و عمرشان کوتاست
آنها را بی خار و جاودان ببیند
اگرپیری خمیده است و بیمار
او را سالم و برنا ببیند
اگر دزدی، سارقی، دروغگویی دید
او را مخلص و راستگو ببیند
اگر بزرگی، شبخی، مرادی، خطایی کرد
خطاهای او را تماما سهوی ببیند
اگرجنگ است و نزاع بین مردم
این جنگ را صلح و ان نزاع را دوستی ببیند

دخترم عینک دوست داشت بزند با وجود آنکه چشمهایش ضعیف نبود، دیدم اگر دوست دارد از پشت عینک دنیا را ببیند حتما باید دلیلی داشته باشد!


ارسال نظر در مورد شعرگونه