اجل بخوابم آمد و جان خواست
گفتم به این زودی؟ زمان خواست
گفتم فعلا نه، سال دیگر
گفت سال دیگر! گفتم نه چند سال دیگر
گفت سکته خوب است، گفتم نه دردش زیاد است، طور دیگر
گفت تصادف ماشین، هواپیما، یا تصادف دیگر
گفتم نه خدا نکند، طور دیگر
گفت سرطان یا مریضی دیگر
گفتم نه، اطرافین اذیت می شند، طور دیگر
گفت سکته نه، تصادف نه، بیماری نه، پس چطور دیگر؟
فکر کردم وگفتم، نمیدانم، طور دیگر
گفت بنظر نمی خواهی بیایی، حیف شد این حوری
گفتم کو؟ کجا ؟ کدام حوری؟
گفت ببین، این حوری
گفتم با این حوری! هروقت و هر طور دیگر

ارسال نظر در مورد شعرگونه